آنچه در این مقاله می خوانیم:
اشعار دشتی مجلس ختم
آواز دشتی یکی از سوزناکترین و غم انگیزترین آوازهای موسیقی ایرانی به شمار میآید. به همین خاطر هست که از این آواز در مجالس و مراسم ختم و سوگواری و ترحیم عرفانی بسیار استفاده میشود. از قدیم مردم ایران در سوگ عزیزانشان آواز دشتی میخواندند. لالاییهایی که مادران برای کودکانشان میخوانند نیز اغلب در آواز دشتی است.
این آواز با سرشت ما ایرانیها عجین شده. تصانیف بسیار زیادی توسط آهنگسازان بزرگ در مایهی آواز دشتی ساخته شده که اغلب این تصانیف در مجالس و مراسم ختم و سوگواری و ترحیم عرفانی اجرا میشوند و بسیار هم مورد توجه قرار میگیرند. آواز دشتی با نوای نی و سه تار قلب هر شنوندهای را تسخیر میکند.
خواندن اشعار دشتی توسط گروه موسیقی سوگ بانگ
مدیریت گروه موسیقی ترحیم عرفانی سوگ بانگ توجه بسیاری به اشعار و تصانیف در مایه ی دشتی دارد. بسیاری از این اشعار دشتی مجلس ختم و تصانیف را در مراسم ختم و ترحیم عرفانی و سوگواری اجرا می کند و در برگزاری مراسم ختم، بسیار هم از جانب میهمانان و مدعوین و همچنین خانواده ی محترم معزا مورد توجه قرار می گیرد. تعدادی از اشعار و تصانیفی که در مایه ی دشتی اجرا می شوند را می توانید مشاهده و مطالعه بفرمایید:نمونه اشعار دشتی مجلس ختم پدر
عجب رسمیه رسم زمونه رسول نجفیان
پرسید زیر لب یکی با حسرت
پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ماها بعدها چه یادگاری
میخواد بمونه خدا میدونه
میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
خاطره هاشون به جا می مونه
میرن آدما از اونا فقط
خاطره هاشون به جا می مونه
پرسید زیر لب یکی با حسرت
از ماها بعدها چه یادگاری میخواد بمونه
خدا میدونه
میرن آدما
از اونا فقط خاطره هاشون به جا میمونه
پروین اعتصامی این قطعه را در تعزیت پدر بزرگوار خود سروده است.
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگْ گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاکْ زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستنِ من دزدِ قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیرِ زمینْ داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
به سر خاک تو رفتم، خطِ پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیرهتر از شب کردی
بیتو در ظلمتم، ای دیدهٔ نورانی من
بیتو اشک و غم و حسرت همه مهمان منَند
قدمی رنجه کن از مهر به مهمانی من
صفحهٔ رویْ ز انظارْ نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه پریشانی من
دهرْ بسیار چو من سربهگریبان دیده است
چه تفاوت کندَش سربهگریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهایی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحانِ کدامین چمنَت بنْمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهٔ نُعمانی من
من یکی مرغ غزلخوانِ تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نواخوانی من!
گنج خود خواندیَم و رفتی و بگذاشتیَم
ای عجب؛ بعد تو با کیست نگهبانی من!
نمونه شعر دشتی مراسم ترحیم مادر
بشنوید ای باد و باران
با شما همرازم اکنون
با شما دمسازم اکنون
شمع خود سوزی چو من در میان انجمن
گاهی اگر آهی کشد دل ها بسوزد
گاهی اگر آهی کشد دل ها بسوزد
یک چنین آتش به جان مصلحت باشد همان
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد
با عشق خود تنها شود تنها بسوزد
من یکی مجنون دیگر در پی لیلای خویشم
عاشق این شور و حال عشق بی پروای خویشم
تا به سویش ره سپارم سر ز مستی بر ندارم
من پریشان حال و دلخوش با همین دنیای خویشم
جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم
مو به مو دارم سخن ها
نکته ها از انجمن ها
بشنو ای سنگ بیابان
بشنوید ای باد و باران
با شما همرازم اکنون
با شما دمسازم اکنون